تاریخ بنی اسراییل:

خداوند بارها در قرآن ذکر کرده است که به تاریخ بنگرید وعاقبت گذشتگان را ببینید و عبرت گیرید .بنی اسراییل تاریخی دارد که به واقع اگر هر قوم دیگری اینگونه مورد نعمت و لطف خداوند قرار می گرفت و پیامبرش این معجزات بزرگ را برای آنان می آورد هرگز لحظه ای غفلت و شک را در دل راه نمی دادند و حتی لحظه ای از عبادت خدا غافل نمی شدند . حال این سؤال ایجاد می شود که چرا این قوم پیمانهای خود را یکی پس از دیگری می شکستند و شرک خود را تکرار می کردند؟ واقعیت این است که هنگام ورود بنی اسراییل به مصر چیزی وارد فرهنگ آنها شد که به نقل از تئودور ریناش       " کابالا سمی بود که در رگهای یهودیت تزریق شد و آن را دربر گرفت و هرگز نمی توانند آن را پاک کنند".کابالا شامل ارتباط با موجودات ماوارایی بود، چیزی که خدا آن را منع کرده است. زیرا راه برگشت آن به قدری سخت است که به قیمت زتدگی انسان تمام خواهد شد، همانند توبۀ افرادی از بنی اسراییل که گوساله پرست شدند و مرگ تنها راه قبولی توبه آنها شد که انشاالله در در ادامه به تفصیل برای شما بیان خواهد شد.اکنون از ابتدای تشکیل بنی اسراییل آغاز می کنیم :

حضرت ابراهیم دو پسر به نامهای اسماعیل واسحاق داشت.حضرت یعقوب پسر اسحاق و پدر یوسف بود. به علت لقب حضرت یعقوب (اسراییل:بنده خدا) فرزندان وی را بنی اسراییل نامیدند. البته نام یهود نیزکه بر آنان می گذارند به چند علت است:1)نام پسر بزرگ حضرت یعقوب یهودا بود 2)برگرفته از یهوه به معنای خدا 3) به معنی هدایت یافته ،به خاطر توبه بعد از گوساله پرستی

حضرت یوسف بعد از آنکه عزیز مصر شد. خانواده خود را به مصر آورد و از فرعون خواست تا آنها را در سرزمینی به نام جاسان جای دهد . پس از 17 سال سکونت بنی اسراییل در آنجاحضرت یعقوب از دنیا رفت و بنابر وصیتش در فلسطین به خاک سپرده شد. بنی اسراییل بعداز مرگ حضرت یعقوب به زندگی پر شکوه خود ادامه دادند و فرزندان بسیار و زمینهای زیادی به دست آوردند . در طی سالهایی که بنی اسراییل در مصر بود ، شیفته ثروت و قدرت مصریان شد پس در صدد برآمد تا راه مصریان را در به دست آوردن این عظمت دنبال کند. از این نقطه تاریخ بود که تزریق کابالا به یهودیت آغاز شد.پس از مرگ حضرت یوسف ،فرعون که یهودیان را تهدیدی برای حکومت خود حس کرد شروع به تحت فشار قرار دادن آنان نمود.این ظلم وشکنجه ها ادامه داشت و در زمان تولد حضرت موسی به اوج خود رسید.به خواست خداوند موسی متولد شد ودر دربار فرعون رشد کرد .حضرت موسی به مدین رفت و در آنجا با دختر حضرت شعیب ازدواج کرد وبه مصر بازگشت. در راه بازگشت خداوند مژده نبوت را به وی داد و و او را مأ مور رفتن نزد فرعون و دعوت او ومصریان به پرستش خدای یگانه کرد. حضرت موسی نزد فرعون رفت و دعوت خود را به او و مشاورانش گفت ولی آنان انکار کردند. حضرت موسی معجزات خود را برای آنان آشکار ساخت اما چون جادو وسحر زنگاری سیاه بر دل آنان گذاشته بود جز تعداد کمی ، کسی ایمان نیاورد. ظلم و ستم بر بنی اسراییل افزایش یافت تا جایی که نزد حضرت موسی آمدند و از او خواستند برای نجات آنان و نابودی فرعونیان دعا کند. آن حضرت نیز قوم فرعون را نفرین کرد .پس از آن خداوند بلاهای بسیاری را برفرعونیان  نازل کرد مانند قحطی ، طوفان دریا، حمله ملخ ها ، شپش ها، وزغ ها، خون شدن نیل و آب چاهها، سنگ شدن اموال. بعد از هرکدام از این بلایا ، فرعونیان نزد حضرت موسی آمدند و اظهار توبه نمودند و از آن حضرت خواستند تا برای رفع آن بلا دعا نماید. اما پس از رفع بلا دوباره برکفر خویش اصرار ورزیدند . این اتفاقات ادامه داشت تا وحی بر حضرت موسی آمد که بنی اسراییل را از مصر خارج کند . آن حضرت  به اذن خدا بنی اسراییل را از نیل گذرانید وفرعونیان را در آن غرق کرد. بعد از این  وقایع جای آن داشت که بنی اسراییل به شکرانه این همه نعمت و معجزه تا پایان عمر لحظه ای در دل شرک خدا را راه ندهند. اما بعد از آنکه از نیل عبور کردند از کنار قومی گذشتند که بت پرست بودند پس از حضرت موسی خواستند که" برای ما نیز معبودی بساز چنانچه اینان معبودهایی دارند ".براستی چرا قومی که این همه معجزه را در برخود داشتند این گونه چشم بصیرت شان کور بود.این چنین بود که بنی اسراییل به خاطر تاریکی که تفکرات غلط و ارتباط با شیاطین بر دلهایشان گذاشته بود کر وگنگ شده بودند و حتی بزرگترین معجزات نیز بر آنان اثر نمی گذاشت . بعد از ارشاد وراهنمایی حضرت موسی یهودیان توبه کردند. پس از این ماجرا تصمیم بر آن شد که حضرت موسی برای گرفتن تورات به مدت 30 روز به کوه طور برود . همراه آن حضرت 70 نفر از بنی اسراییل به کوه طور رفتند تا شاهد گفت و گوی آن حضرت با خداوند باشند و بعد از آن شکی در خود راه ندهند. اما هنگامی که گفت گوی موسی با خداوند را شنیدند ، گفتند که از کجا بدانیم که این صدای خداست ما باید خدا را با چشم ببینیم تا بپذیریم.اما خداوند به خاطر این بهانه جویی عذاب خود را بر آنان نازل کرد،که باعث بیهوشی حضرت موسی ومرگ آنها شد . اما حضرت موسی بعد از آنکه به هوش آمد برای آنها تقاضای بخشش کرد و خداوند دعای وی را پذیرفت و آنها را زنده کرد.پس حضرت موسی 10 شب دیگر در طور ماند و پس از 40 روز همراه تورات به میان قومش بازگشت.همین 10 شب سبب آزمایش و فتنه بنی اسراییل شد. سامری از زیور آلات به یغما برده شده از مصر گوساله ای ساخت که صدایی از آن بیرون  می آمد.در روایات اختلاف است که آیا سامری با سحر و جادو باعث ایجاد این صدا می شد یا آن را طوری قرار داده بود که همراه با ورود باد در گوساله صدا می داد(این گوساله در حقیقت نسخه عینی از هاثر وآفیس بتهای مصریان بود.هاثر وآفیس خدایان گاو نر و ماده ، نماد خورشیدپرستی بودند.پرستش این خدایان تنها یک مرحله ا زتاریخ طولانی خورشید پرستی مصر است).سامری فردی منافق بود که که چون از علم سحر و ستاره شناسی آگاه بود از نجات بنی اسراییل خبر داشت و خود را در زمره بنی اسراییل قرار داد تا نجات یابد اما پس از غیبت حضرت موسی شروع به ترویج بت پرستی کرد.حضرت موسی پس از بازگشت به سوی قومش و دیدن گوساله پرستان برآشفت و پس از انذار قومش نزد سامری رفت و او را مورد شماتت قرار داد .در روایات مجازات مختلفی برای سامری بیان شده که از جمله آن مبتلا شدن به یک بیماری لاعلاج بود که در ارتباط با افراد اجتماع شدت پیدا میکرد می باشد، که باعث شد او سر بیابان بگذارد.حضرت موسی گوساله را سوزاند و در دریا افکند.گوساله پرستان که به اشتباه خود پی برده بودند اظهار توبه کردند،پس خداوند اینگونه شرط قبولی توبه آنان را به حضرت موسی بیان کرد:"ای قوم شما به خود ستم کردید پس به پیشگاه پروردگار توبه کنید و به سوی او بازگردیدو خود را به قتل رسانید،این کار برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است"(بقره54،نسا152)

توبه این بود،گوساله پرستان در دو صف غسل کرده و کفن پوشیده ایستادند و 12000 نفر از کسانی که گوساله نپرستیده بودند با شمشیر بران، شروع به کشتن آنان کردند تا آنکه 7000 نفر کشته شد پس خدا توبه آنان را پذیرفت وفرمان قطع کشتار را داد.

بنی اسراییل را تفکری فرا گرفته بود که همچون گرداب آنها را به درون خود میکشید به طوری که اگر زنده می ماندند بیشتر در آن غرق شده وبار دیگر توبه شکسته ، شرک می ورزیدند.

حضرت موسی قومش را به سوی سرزمین مقدس(بیت المقدس)برد. در آن زمان بر بیت المقدس قومی قوی و خشن حکومت می کردند.پس خدا به یهودیان فرمان داد "که بروید و با آنها بجنگید و وارد سرزمین مقدس شوید".وباز هم جسارتی دیگر،بنی اسراییل که ترسیده بودند به حضرت موسی گفتند که "تو وخدایت بروید وبجنگید، ما اینجا نشستته ایم".خدا نیز به خاطر این بی شرمی بیت المقدس را برای 40 سال بر آنان حرام ودر سرزمین تیه سرگردان کرد به طوری که آنان هر روز صبح که بیدار می شدند و تا شب راه می رفتند ولی دیگر روز خود را در همان جای دیروز مشاهده می کردند.  شاید هدف از 40 سال تبعید این بود که این نسل آلوده به گناه و ترسو با نسل جدیدی عوض شود،که ایمان قویتری داشته باشند.در این 40 سال حضرت موسی وبرادرش هارون از دنیا رفتند. بعد از پشت سر نهادن سالهای تبعید بنی اسراییل به رهبری یوشع بن نون که از سبط بنیامین بود وارد سرزمین مقدس شدند.بعد از مرگ حضرت موسی یهودیانی که به جادو آلوده بودند(کابالیستها)ادعا کردند که ما می توانیم که خلقت را اداره کنیم و گفتند که دست خدا بسته است و ماییم که خلقت را اداره می کنیم . پیامبران زیادی پس از یوشع امدند تا بنی اسراییل را از این آلودگی پاک کنند که چندی از آنان را برای شما نام برده میشود: کالب بن یوفنا-حزقیل-الیاس-یسع-ذوالکفل-اشموئیل-طالوت- داوود-سلیمان- یونس- زکریا-یحیی-حضرت عیسی   

یهودیان بار دیگر دچار شرک و نافرمانی و معصیت الهی شدند و وحدت بین آنها از بین رفت. دشمنان آنها از این فرصت استفاده کرده وشهرها وزمینهای آنها را غارت کردند.در یکی از این جنگها بنی اسراییل صندوق عهد را از دست دادند.صندوق عهد، صندوقی بود که به خاطر محتویات داخل آن ( به روایتی تورات و عصای حضرت موسی و میراث دیگر پیامبران)خداوند در آن خاصیتی نهاده بود که آرامش و سکینه آنان هنگام جنگ و پیروزی آنان در جنگ می شد.اما یهود به خاطر نافرمانی از خداوند این صندوق را در یکی از جنگها از دست داد.

خداوند متعال اشموئیل را به پیامبری بنی اسراییل برگزید. وی توانست به سختی اوضاع سیاسی یهود را سامان بخشیده وبا بت پرستی مبارزه کند.یهودیان برای مبارزه با دشمنان و بازپس گیری سرزمینهایشان نزد اشموئیل رفته و از او خواستند تا پادشاهی برای آنان انتخاب کند.اشموئیل طالوت را انتخاب کرد.اما آنان گفتند"از کجا وی را بر ما پادشاهی باشدبا اینکه ما به پادشاهی سزاوارتریم و او را وسعت مال نیست.پیامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند او را بر شما برگزید و به فزونی در علم ونیروی بدنی او را برتری دادو خدا به هرکه خواهد پادشاهی دهد که خدا وسعت بخش و داناست.بدانها گفت : نشان پادشاهی او آن است که تابوت که آرامشی از پروردگارتان و باقی مانده ای از خاندان موسی و هارون واکذارده در آن است، برای شما بیاید که که فرشتگان آن را حمل کنند.(بقره246-248)

بازگشت تابوت به بنی اسراییل:

افرادی که تابوت را برده بودند مبتلا به دردی در گردن شدند و هرجا که تابوت را می بردند مرگ و وبا ظاهر می شد. پس چون فهمیدند که همه این بلایا به خاطر تابوت است آن را روی تختی گذاردند و تخت را به دو گاو وصل کرده رها کردند.تا اینکه دو فرشته تابوت را به سوی بنی اسراییل سوق دادند.یهودیان نیز پس از مشاهده تابوت ، طالوت را به پادشاهی قبول کردند.طالوت با سپاهش به نبرد با جالوت که ظلم بسیاری به بنی اسراییل کرده بود،رفت. داوود که در میان سپاهیان طالوت بود توانست در جنگ،جالوت را باسنگی از میان بردارد.از آن پس نام داوود بر زبانها افتاد . حضرت داوود بعد از طالوت به سلطنت و نبوت رسید.خداوند متعال به آن حضرت زبور را نازل کرد که شامل اوراد مذهبی و تسبیح و تمجید پروردگار و برخی از اخبار آینده بود.  

بنای بیت المقدس:

در زمان حضرت داوود طاعون فرا گیر شد .پس آن حضرت به مردم دستور داد که در محل بیت المقدس جمعشون و دعا کنند(چون که دیده بود که فرشتگان از این مکان به آسمان بالا روند).پس از آن به روایتی مردم سر از سجده برنداشته،طاعون رفع شد.بعد از این ماجرا حضرت داوود بنای مسجدی را در آن مکان نهاد.اما حضرت داوود وفات یافت ادامه ساخت مسجد به عهده حضرت سلیمان فرزند وجانشین آن حضرت افتاد.حضرت سلیمان نیز شیاطین واجنه را جمع کرد وبع ساخت بناهای در شهر(12قلعه) و مسجد گمارد. این مسجد همان است که ماسونها آن را معبد سلیمان می نامند و ادعای آن را دارند که 72 (عدد قدرت ماسونها)نفر از بزرگان جادو و جن گیری معبدرا ساخته اند و همچنین نام خود را فراماسون(بنایان آزاد) نهاده اند به این معنا که در ساخت معبد آزاد بوده اند. درصورتی که به اذن خدا اجنه و شیاطین مسخرو در بند حضرت سلیمان بودند. فراماسونها حضرت سلیمان را نه یک پیامبر، بلکه یک پادشاه و جادو گر و جن گیر بزرگ می دانند.این ادعا درحالی است که حضرت سلیمان در زمان خود که جادو بیداد می کرد تمام ابزارآلات جادو گری را جمع ومدفون کرد.ماسونها ساخت معبدرا به یک بنا به نام هیرام نسبت می دهند وافسانه آن را این گونه بیان می کنند: هیرام افرادی را که در ساخت معبد کار میکردند را به سه گروه،استاد بنا(درجه3)،ابزار یاب(درجه2)، شاگرد(درجه1)تقسیم کرد.{بعدها این 3 درجه ارتقا یافت و اکنون 33 درجه لژهای فراماسونی را تشکیل می دهد}هیرام برای هر کدام از این درجه ها کدی قرار داده بود تا اسامی آنان فاش نشوند.مدتی بعد افرادی نزد وی رفته و از او اسامی و کد افراد مشغول به کار در معبد را خواستند اما او مقاومت کرده و اسامی را فاش نکردو در نتیجه آنها هیرام راکشته و تکه تکه کردند.اما 9(عددمقدس ماسونها) عدد از معماران پیرو هیرام به دنبال وی رفته ،قطعات بدنم اورا کنار هم می نهند وهیرام زنده  می شود .پس از این ماجرا آن افراد دستکش سفید در دست کرده به نماد اینکه در قتل هیرام نقش نداشته اند . دستکش سفید امروزه هم به عنوان نماد فراماسونی به کار می رود.  

 

 

 

 

 

لینک ثابت
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 45 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم